نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

 

سلام!

روز بخیر!

خووووفین؟

ميخوام در مورد سوپرایزم بهتون بگم....

از اینم به بعد قراره در این وبلاگ بین اونایی که خواننده های کره ای رو دوست دارن و  فرد مورد علاقشون داستان نوشته بشه!

اونایی که دوس دارن تا داستان های عاشقانه کمدی خودشون و فرد مورد علاقشون رو ببینن از طریق نظر دادن یا عضویت اعلام آمادگی کنن و بگن که چه کسی رو دوس دارن...

داستان تشکیل شده از یه چندتا دختر که تصمیم دارن یه گروه خواننده تشکیل بدن و واسه همین از ایران به کره میرن و اونجا یه خونه اجاره میکنن و برای شروع کارشون به کمپانی اس ام مراجعه میکند و اونجا بهشون میگن که باید برای کارشون از یه گروه با تجربه کمک بگیرن و گروه سوپرجونیور رو معرفی میکنن و ....

اگه علاقمندید خودتون از اولش ببینین...

اسم این گروه پین-آپ گرلزه و فعلا 9 دختر حدودا 15 ساله عضوشن:

آرزو(خودم:طراح رقص گروه)                         فرد مورد علاقه: چوي شيوون ، چو کیوهیون و دونگهه

محدثه (رپر)                                                    فرد مورد علاقه: چوي شیوون

مطهره(خواننده رهبر)                                   فرد مورد علاقه: كيم هیچول و كيم كيبوم

سعیده(رهبر گروه)                                     فرد مورد علاقه: لیتوک و كيم ريووك

نازنین زهرا(آهنگساز)                        فرد مورد علاقه:كيم هيچول، لي دونگهه و لی مین هو

سحر(رقصنده 2 گروه)                      فرد مورد علاقه:يسانگ

فرزانه(خواننده 2 گروه)                                    فرد مورد علاقه:يونهو

حديث                                                                    فرد مورد علاقه:انيو

مينوش                                                                  فرد مورد علاقه:ته مين

باران(رقصنده 3 گروه)                                             فرد مورد علاقه: ايونهيوك

- افراد مورد علاقه به ترتيب نوشته شدن ...حالا اين كه كي به كي ميرسه صبر كنيد و ببينين!

پ.ن1:در این جا فقط صحبت از گروه های شاینی،سوپرجونیور،دابل اس،سو نی شی ده و تی وی ایکس کیو است!

پ.ن2:محدثه جان نگران نباش دو تا داستان دیگه هم نوشتم ولی روزی یکی بیشتر نمیذارم تا اعضای جدید عقب نمونن...

 



:: بازدید از این مطلب : 667
|
امتیاز مطلب : 232
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : 23 آبان 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*



:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 152
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 آبان 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*



:: بازدید از این مطلب : 378
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

سلااااااااااااااااااااااام بچه ها جديدا دريافتيد كه لوكس بلاگ مشكل داره و بالا اومدنش با خداست؟

براي همين تصميم گرفتم وب رو عوض كنم از الان به بعد داستانا رو توي اين وب تماشا ميكنيد:

pin-upgirls.mihanblog.com

اگه قبلا اين وب رو لينك كردين هم لينكو تغيير بدين البته ما ديگه بازديد كننده نميخوايم چون اگه همينطور به اعضامون اضافه بشه خيلي كسل كننده ميشه پ ديگه عضو هم پذيرفته نميشه!

اعضاي پذيرفته شده به ترتيب:

آرزو

محدثه

مطهره

سعيده

زهرا

سحر

فرزانه

حديث

مينوش

باران

مهناز

حله؟بچه ها لطفا هر از گاهي براي اينكه مطمئن بشم داستانا رو دنبال ميكنين و دلسرد نشم كامنت بذارين و از فرزانه و سحر هم خيلي ممنونم كه نهايت همراهي و دلگرمي رو واسه من داشتن. اما حديث و مينوش كجا غيبشون زده خدا ميدونه...باران مهناز شما چي؟ كجـــــــــــــــــــــــــايين؟دلم از تنهايي گرفت!



:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 141
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : سه شنبه 17 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

سلام بچه ها خوبين؟

بچه ها ميخواستم وبم رو آپ كنم اما از اونجايي كه داستان حاضر نبود( )تصميم گرفتم واستون يه مطلبي رو كه از نظر خودم جالب اومد واستون بذارم:

در يك سازمان:

چهار نفر بودند به نام هاي: همه كس، يك كسي، هر كسي و هيچ كس. يك كار مهم وجود داشت كه بايد انجام مي شد.

از همه كس خواسته شد آن را انجام دهد . همه كس مطمئن بود كه يك كسي آن را انجام خواهد داد.

هر كسي مي توانست آن را انجام دهد، اما هيچ كس آن را انجام نداد

يك كسي از اين موضوع عصباني شد، به خاطر اين كه اين وظيفه هر كسي بود.

همه كس فكر كرد هر كسي مي تواند آن را انجام دهد، اما هيچ كس نفهميد كه هر كسي آن را انجام نخواهد داد.

سرانجام اين شد همه كس، يك كسي را براي كاري كه هر كسي مي توانست انجام داده باشد و هيچ كس نداد سرزنش كرد.

به نظر شما مشكل چه بوده است؟

چه رهنمودي براي بهبود چنين موقعيت هايي داريد؟

اين داستان به شخصيت من كه خيلي ميخورد اميدوارم به درد شما هم بخوره...فعلا!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 434
|
امتیاز مطلب : 175
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

سلام....واي بچه ها تركوندين خيلي دلم واستون تنگ شده بود....

مرسي كه نظر دادين.

تنها سخناني كه دارم اينه كه فداتون شم من كاري نكردم...

سحر جون از تو هم متشكرم راستي باور كنيد من همه سوجوها رو دوس دارم حتي شيندونگ رو و اصلا از حرفام قصد بدي ندارم همش شوخيه!!

و در مورد عكسا باور كنيد محدثه هم شاهده من يه بار رفتم خونه مامان بزرگم عكس هيچول كلي گرفتم توي وب گذاشتم قبل از اينكه انتشار مطلب رو بذارم تا بره واسه مشاهده كامپيوتر ريست كرد!

توي مدرسه هم همينطور داشتم عكسا رو ميذاشتم آخراش بود كه خانوم "م" يه هو برنامه استودنت كنترل رو فعال كرد و كلا نت ريخت به هم!!

الهي فداتون شم شرمنده ....بذارين اين داستانا يه سر و ساموني بگيره عكس هم به روي چشم!

و يه چيز خيلي مهم و حياتي  من سووووووووووووووووووووكي(تاكيوووووونگ) جوووووووووواهه(ميخوام)!!!!

و از همه مهمتر سوكي رو به هيچكي نميدم!!!

خب ديگه بريم داستان بعدي در ادامه مطلب...



:: بازدید از این مطلب : 578
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

سلام خوفين بالاخره آپيدم...محدثه شانسي شانسي شوخي شوخي جدي شد هوس كردم اين قسمت از داستان ولنتاين مختص تو باشه چون داستانت نسبتا كوتاه بود...بشين حالشو ببر!

البته خيلي هم اختصاصي نيس همه هستن...

روز سيزدهم فوريه سال 2011 داشت سپري ميشد و دخترا تصميم گرفته بودن يه جشن حسابي واسه روز ولنتاين بگيرن و خونشون رو حسابي تزيين كنن.آرزو قرعه انداخت تا مشخص بشه كه كي بايد بره خريدها رو انجام بده.اول از همه اسم مطهره دراومد.مطهره سرما خورده بود واسه همين دوباره قرعه انداختند دفعه بعد فرزانه قرعه انداخت و اسم محدثه دراومد.محدثه خواست بهونه بياره واسه همين گفت: بچه ها من هم احساس ميكنم سرم داره درد ميكنه ها! تازه صدام هم گرفته مشخص نيس؟

دخترا: نهههههههه!

محدثه اخم كرد:آخه هوا خيلي سرده توي اين برف و كولاك كي حال داره بره خريد؟

دخترا: تو!

محدثه: شيرين شدين!!

مطهره: خب زنگ بزن شيوون بياد دنبالت باهم برين با اين سليقه اي كه تو داري بايد يكي همراهت باشه!

محدثه بازم اخم كرد. مطهره: شوخي كردم بابا!

محدثه به شيوون تلفن كرد تا بياد دنبالش شيوون هم آب دستش بود گذاشت زمين و اومد دنبال محدثه و باهم به فروشگاه رفتن.

بقيه ادامه مطلب...



:: بازدید از این مطلب : 635
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

 

سلااااااام به همگي!
خوفين همه؟
واي بچه ها موزيك ويديو جديد سوجو ام رو ديدين من يكي كف كردم!
سريال تو زيبايي رو ديدين من كف كردم!
كلا اين روزا دارم كف ميكنم!
واااااااااااااااي كل كل هاتونو كه ديدم حسابي كف كردم!!!!!
محدثه يه بار ديگه بخواي از اين نظرات منحرفانه و بي پايه و اساس بدي و ذهن بچه مثبتهايي مثل مطهره رو منحرف كني از داستانا اخراجي!!!!
واييييي بچه ها من نشستم فكر كردم ديدم دليل اصلي اينكه نميشه هممون از داستانا لذت ببريم اينه كه روز به روز به درخواستا واسه شركت در وب افزوده ميشه و من نميتونم خودمو با افزايش بچه هاي پين آپ گرلزي هماهنگ بيارم جلو!!!!(چي گفتم؟؟؟؟!!!!)
مهناز جون تو اشكال نداره بياي توي گروه چون به سونگ مين قول داده بوديم واسش زن پيدا كنيم اما در مورد نيلوفر من واقعا شرمنده ام يكي از دلايل اصلي اين كه نميتونم واست داستان بنويسم اينه كه ما ميخوايم با وضعيت كنوني سوپرجونيور بريم جلو و همونطور كه مستحضري هانگنگ الان از گروه رفته و امكان داستان نوشتن با اون براي من وجود نداره نيلوفر جون من واقعا عذرخواهي ميكنم.
و در مورد مطهره: جرات دااااري بيا جلو! يه بار اومدي اينترنت بد جوگير شديها اين تاثيرات منفي شيوون و محدثه هم داره تو رو فرا ميگيره خودتو كنترل كن....
واي جاي زهرا توي نظرات كم بود كجاس نميبينمش!
و در مورد سعيده احتمالا رفتگره يسانگ بوده!(سحر جون قصد توهين نداشتم ببخشيد)
نه نه اصلا ليتوك بوده جون من نذارين كار به كيو بكشه! ولي به نظر من شيوون هيكل خيلي خوبي واسه رفتگري داره محدثه!!!!
و خيلي ممنون اين دفعه در مورد نظرات كولاك كردين مخصوصا فرزانه دلم خيلي براش تنگ شده بود. فرزانه از همين جا بوووووووس!
مريم و الميرا از شما هم بابت نظرات دلگرم كننده تون متشكرم!
قربون همه

مهناز جون بگو كي رو دوس داري و مشخصاتت رو هم نظر خصوصي بذار چاكريم
باي

سلام...سعيده جون بالاخره طلسم شكسته شد و داستانت حاضر شد ببخشيد واقعا معذرت ميخوام كه اين همه منتظرت گذاشتم خيلي پيگير داستانت بودي و ازت ممنونم!
به هر حال معذرت ميخوام ...چون تو بيشتر از همه پيگير بودي و داستانت اينقدر طول كشيد تا حاضر بشه لااقل اميدوارم ازش خوشت بياد مطهره هم كمك بسياري در اين راه كرد...
از همينجا درود مطهره جون!
بفرماييد ادامه مطلب


:: بازدید از این مطلب : 557
|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

سلااااااااااااااااااااااااااام!

چطورين؟ ميدونم الان ميخواين من رو خفه كنين ولي باور كنين تقصير مطهره اس من همينطور داستان ميسازم اين همينطور رد ميكنه...حالا هم كه نوبت خودش شده البته اين يكي رو ديگه اجازه ندادم اظهار نظر كنه!

راستي ولنتاينتون مبارك...فكر ميكنم روز ولنتاين خيلي به وب ما مرتبطه.

همچنين جاداره تشكر كنم از دوستام:

محدثه،سعيده،مطهره،زهرا،ريحانه و فهيمه كه روز تولد كيوهيون منو غافلگير كردن به عمرم اينقدر خوشحال نبودم..خيلي ممنون.

و در مورد شكلاتايي كه امروز محدثه و مطهره دادن خيلي چسبيد مرسي دوستاي خوب.

و اين كه خيلي دوستون دارم همتون رو...خيلي خيلي خيلي زياااااااااااااااااااااااااااااااااااد!

 

خداييش بايد بيشتر از اين ها واسه ولنتاين گل ميكاشتم ولي اين سمينار...آره جمعه سمينار داريم سمينار نانو دعا كنيد سوتي نديم...همه توي سمينار هستيم جز مطهره.

به هر حال من داستان مطهره رو تايپ كردم نميخوام قول الكي بدم ولي داستان سعيده رو هم به زودي آپ ميكنم همين فردا پس فردا سر بزنيد حتما ميذارمش.

و اينكه يه داستان مخصوص ولنتاين كه داستان رسيدن من به كيوهيون هم هست.

 

سعي ميكنم تا ولنتاين امسال فراموش نشده بذارمش. قربون همتون بريم سراغ داستان در ادامه مطلب...



:: بازدید از این مطلب : 651
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

اومدم ولي اين دفعه با يه كادو واسه محدثه

محدثه جووووون اميدوارم با ديدنش لبخند روي لبت بشينه و از هميشه خوشگل تر شي....

فداااااااااشون!نه صبر كن بابا جلوشو بگير!

يا خير حبيب و محبوب!!!!!

يا خير حبيب....

داره تو رو ميبينه ها محدثه!

وا چرا يه هو ناراحت شد؟رفته تو فكر؟ داره ميگه وقتي اومد خونه چي واست بخره نگران نباش!!!

داداچ!

هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟ چي ميگه؟

قد و قامت و سرو و كاج و سرور و آقا و .....ببخشيد داداش و اينا!

يا خي....

ديگه مردم ______________________

و يه كادوي كوچيك واسه مامان سعيده!

سعيييييييده اول بخند....خب حالا كادو...

از بابام چندتا عكس با گوشيم گرفتم واست گذاشتم!!

از بچگيش!

ببخشيد با لباس تو خونه ايه ديگه!

همين الان بهش خبر دادم سعيده داره عكساتو ميبينه!

قربوووووونت سعيده جووووون!

بذار يكي هم خودم بگيرم واست بفرستم!!!!

سعيده كامپيوتر داييم قاط زد واسم دعا كنين اگه نه بدبختم

بعدا با يه كادو درست حسابي واسه سعيده ميام ببخشيد بايد برم...

فقط يه چند تا هم واسه خودم تا دلم واشه!

اقتدار....

آكروبات بازه ديگه!

فداي هر چي پين آپ گرلزيه!

بچه ها من واسه تولد كيو و شيوون چيزي نذاشتم اميدوارم بااين عكسا جبران شده باشه

بچه ها بهتون توصيه ميكنم زود به زود به وب سر نزنين حديث جون من چندبار بگم خبرت ميكنم؟!!!

آخه خودت خسته ميشي من داستانا رو طبق اولويت ميذارم

مطهره و هيچول

سعيده و ليتوك

خودم و كيو

فرزانه و يونهو

سحر و يسانگ

حديث و مينوش رو هنوز اولويت بندي نكردم!!!!!

باران و ايونهيوك

اوكي؟

حالا اگه بازم مشكلي با سر زدن ندارين بفرماييد قدمتون روي چشم ولي نميخوام چشم انتظار باشين و با ديدن هر آپ بخوره توي ذوقتون...

بسه ديگه من ميرم تا بعدا!

باااااااااي دوستاي گلم!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 570
|
امتیاز مطلب : 66
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد